کوله پشتی یک لبخند

دیوانه خیال بافانه عجیب است.

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

#خاله_زنک_ها_همیشه_هستند

از آنجا شروع می کنیم به خاله زنک شدن...
ورقه امتحانی ات را با آن نمره ی درخشان رویش پیش مادرت می بری و او بعد از نیم نگاهی به نمره ی تو می پرسد «بقیه چی؟دختر فلانی چند شد؟» و اینگونه است که خاله زنک می شویم.
اینگونه است که تنها دو ثانیه بعد از گرفتن ورقه سرمان را تا گردن در ورقه بقلی و پشتی و هفت تا آنور تر می کنیم.با تمام قدرتمان وسط کلاس به رفیقمان (!) داد می زنیم که «چند شدی فلانی؟» و خلاصه خاله زنک می شویم دیگر.
بحثی نیست که....
موافقین ۰ مخالفین ۰

آخ از اینا..آخـــ

یک سری آدم می آیند توی زندگی ات.تلپی می افتند درست وسط وسطش.کلی جنجال با خودشان می آورند.مغز فکر می کند زلزله شده و به خاطر همین یه گروه تجسس از شک ها و شبهه ها را برای یافتن خرابی ها می فرستد.
قلب اما خیالبافانه هزارتا رویا و آینده فقط و فقط با همان آدم می سازد.
ریه از خجالت کمی قایم باشک بازی می کند و نفس را کم آورد.
این وسط همان آدم هم جوری به مکان جدیدش نگاه می کند که گویی آزکابان است.
بعد از اینکه اتفاق ها افتاد و قلب و مغز و ریه همه به حظورش عادت کردند کم کم محو می شود.
خودش خسته می شود و هی خودش را تکان تکان می دهد.حالت را بد می کند و درست مثل تهوع با یک قطره اشک بیرون می ریزد.
این آدم ها خودشان را می برند,خاطراتشان را هم راحت می برند اما امان..امان که نمی توانند حس هاشان را هم ببرند.
موافقین ۰ مخالفین ۰

#هرچیزی_را_می_توان_عاشق بود

"وقتی بچه بودیم,روی تنه ی این درخت,یک قلب یادگاری کندیم.خدا می داند قلب یادگاری ما در کدام بخاری سوخت..."

دفترچه ی خاطرات فرشته ها

کامبیز درم بخش

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰