بد ترین درد اینه که از گریه ی خودت متنفر باشی..

وقتی یهو سر یه اتفاق...یه حرف مفت بی ارزش...می زنی زیر گزیه..از همونا که دستتو جلوی صورتت می گیری و با تمام توانت هق میزنی...

و کسی  دلیلشو نمی فهمه...

نمی فهمه که اگه اون همه آدم دور و برت نبود می تونستی تا یکسال دیگه ام گریه کنی...

و خودتو خر کنی که آره بابا..بخاطر حرف اونه...

ولی واقعیت اینه که..

از بس برای بزرگ تر ها سر خم نکردی...

سر کوچیک ها کم آوردی...

.

.

پ.ن:شاید بخاطر همین دروغاست که بعدش سکسکه مون میگیره؟...