الان در حالتی خنثی هستم.
اگر بعد از مدرسه یا حتا بعد از زمانی که فلانی زنگ زد و گفت که "آهای توت جان شما بخاطر اینکه امروز به فلانی گفتی به چه حقی کاغذ مرا پاره کرده ای و کمی از کوره در رفتی و مقتعه اش را کشیدی باید منتظر جنگ باشی"کلی حرف های ناجور می زدم که خودم احمقانه بودنشان را می فهمیدم.
الان فقط می خواهم بگویم که بچه ای که پدر و مادرش هر دو دکتر هستند...خانواده ی خوبو خوشبختی اند...دختر همیشه نمره های بیستی دارد..همه چیز تمام است و دیگر لنگه اش در دنیا پیدا نمی شود...چطور مثل یک پائین شهری از لفظ بچه طلاقی استفاده می کند؟
به کدام حق کاغذی که مال دیگری هست و از قضا روی آن نام او به عنوان یک فرد پر سر و صدا نوشته شده را بر می دارد و پاره می کند؟
چطور می گوید دوباره یک کاغذ بر می دارم و اسم ها را مینویسم؟(اینکار مثل این است که خانه ای را آتش بزنی و بعدش بگویی پولش را می دهم!)
چطور انقدر داد و قال راه می اندازد و داستان را صد و هشتاد درجه می چرخاد انگار که من قصد جانش را کرده بودم؟
چطور بچه ی سالمی مثل او می تواند از لفظ بچه طلاقی استفاده کند و حتا به فکر مریض و داغون او برسد که می تواند با این  موضوع بزند در دهان آن یکی تا کمی حالش جا بیاید و دیگر سعی نکند مبصر باشد...
فقط می خواهم بدانم بچه طلاقی چیست؟
حتما از این به بعد جامعه به دو دست مطلقه ها و انسان های عادی یا بچه طلاقی ها و بچه های معمولی قرار است تقسیم شود...
در کشور های پیشرفته در حال جنگ برای آزادی جنسیتی هستند و ما هنوز سر طلاق به هم می خندیم...
پ.ن 1:جالبی اش این است که فلانی می گوید نباید بزاری بفهمد مادر و پدرت جدا شده اند..انگار که انگ است...
پ.ن 2: شما فکر نمی کنید این طرز فکر های غلط از یک جاهایی مثل خانواده نشعت می گیرند؟